در سال 1321 در روستای گنبد در حومه شهر مشهد در خانواده ای مذهبی و کم بضاعت دیده به جهان گشود.
با شروع و اوجگیری مبارزات انقلابی مردم ایران، حسن نازی در تظاهرات و راهپیمایی های مردمی که در خیابانها به وقوع پیوست، شرکت می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جهاد سازندگی وی با ارائه معرفی نامه ای از طرف آیت الله مرعشی، در کمیته آبرسانی و حمل و نقل جهاد سازندگی به عنوان نیروی رسمی مشغول به کار شد و پس از مدتی به خدمت به محرومین در روستاهای اطراف شهر مشهد اهتمام ورزید.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، حسن نازی در تاریخ 10/10/1360 پس از تقاضای مکرر، داوطلبانه از سوی جهاد سازندگی خراسان به جبهه های کردستان اعزام گردید و تا مدتی به عنوان رزمنده در همان جبهه بود. سرانجام وی در ساعت چهار بعد از ظهر 25/12/1360 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. خبر شهادت شهید حسن نازی در تاریخ 1/1/1361 به خانواده اش رسید. پیکر وی در تاریخ 4/1/1361 همراه چهارده تن از شهدای انقلاب اسلامی تشییع و در بهشت رضای شهر مشهد به خاک سپرده شد که از شهید حسن نازی سه فرزند به یادگار مانده است.
گر چه او فقر مادی داشت و نتوانست به مدرسه برود؛ اما غنای معنوی داشت. انوار تابناک الهی بر قلبش تابیده بود. او اصرار زیادی داشت که راهی جبهه های نور علیه ظلمت شود و بالاخره راهی جبهه مریوان شد و در اسفند ماه سال 1360 به فیض شهادت نایل آمد. او درجه اعلا کمال ممکن را با شهادت خویش به دست آورد. وی امانتی را پذیرفت که فرشتگان و کوهها از پذیرفتن آن امتناع ورزیدند و خوب هم امانتداری کرد.
منبع:جهاد سازندگی خراسان در دفاع مقدس،نوشته ی عیسی سلمانی لطف آبادی،نشر سلمان،1385-مشهد
در تاریخ 1/7/1323 در روستای توزنده جان شهرستان نیشابور در خانواده ای کم بضاعت دیده به جهان گشود.
در سال 1332 در یکی از روستاهای اطراف شهر مشهد در خانواده ای محروم و بی بضاعت متولد شد.
محمد فاضل فرزند محمد حسین در تاریخ 2/2/1338 در شهرستان سبزوار دیده به جهان گشود.
در تاریخ 25/ 11/ 1337 در روستایی کوچک در شهر مشهد در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود .
پس از پیروزی انقلاب ، قربان علی رشیدی در دفتر رزمندگان اسلام ثبت نام کرد و در بسیج محل زندگی به فعالیتهای مذهبی و سیاسی پرداخت .وی به عنوان نیروی داوطلب مردمی به جهاد سازندگی خراسان پیوست و از طریق این نهاد چند بار به جبهه ها اعزام گردید .او به مدت سه ماه و نیم در جبهه های کردستان به دفاع از میهن اسلامی پرداخت .وی در آخرین اعزام در تاریخ 25/ 11/ 1360 از طریق جهاد سازندگی خراسان و از شهر مشهد به جبهه اعزام گردید .قربان علی رشیدی در تاریخ 8/12/1360 در عملیات فتح بستان بر اثر بمباران هوایی نیروهای عراقی در محل پل ارتباطی چزابه – بستان به شهادت رسید .پیکر این شهید در بهشت رضای شهر مشهد به خاک سپرده شد .
فردی مومن و شایسته بود .وی از جمله ایثار گران گمنامی بود که با تلاش های مستکر و پیگیر خویش ، تداوم بخش انقلاب شکوهمند اسلامی ایران بود .او در خانواده ای مذهبی و معتقد به اسلام و قرآن چشم به جهان گشوده بود .در دوران کودکی و نوجوانی فردی متین و خوش برخورد بود .به خاطر اخلاق حسنه اش ، بزرگ و کوچک و همسن و سالهایش او را دوست داشتند .وی در کارهایی که انجام می داد، کلا رضایت مادرش را مد نظر داشت .همیشه در صدد کسب رضایت خداوند و مادرش بود .هر بار که به جبهه می رفت ، کوله باری پر از تجربه و مهارت بیشتر باز می گشت .او مرد حق بود .
خواهر شهید رشیدی می گوید :او با دیگران خیلی فرق داشت ؛ چه از نظر معنوی و چه از نظر اخلاقی .وی دوست داشت بین دوستان و آشنایان تفاهم باشد .سعی داشت اخلاق بد را از خانواده دور کند .بزرگترین آرزویش بردن مادرش به مکه و کربلا بود .او با پدر و مادرش رفتاری صمیمانه و نزدیک داشت ؛ با صحبت هایش سعی می کرد پدر و مادرش را راضی کند و همیشه می گفت :خواهر هوای مادر را داشته باش و مواظب باش .به همه همسایه ها و آشنایان و فامیل هم می گفت که حجابتان را رعایت کنند .
یکی از دوستان شهید چنین می گوید که از جمله ایثارگران گمنامی که با تلاش های مستمر و پیگیر خویش تداوم بخش انقلاب شکوهمند اسلامی بود، شهید عزیز، قربان علی رشیدی بود .او اسم با مسمایی داشت و به بالا ترین درجه رشد و کمال نایل گردید و به این ترتیب سریع به دیدار معشوق خود شتافت.
منبع:جهاد سازندگی خراسان در دفاع مقدس،نوشته ی عیسی سلمانی لطف آبادی،نشر سلمان،1385-مشهد
در سال 1339(شب پانزدهم رمضان) در شهر مشهد به دنیا آمد.
در تاریخ 6/1/1301 در روستای قدر آباد جوین در خانواده ای محروم و تهیدست به دنیا آمد.
در تاریخ 1/1/1333 در شهرستان مشهد و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد.
سید محمد سادات سید آبادی با اوج گیری انقلاب به همراه شهید سید محمد تقی رضوی فعالانه به مبارزه علیه رژیم پرداخت. او بر این عقیده بود که برای مبارزه و تداوم قیام اسلامی، نیاز به کسب آگاهی دارد، به همین دلیل برای کسب آگاهی های اسلامی تلاش فراوانی کرد و به مطالعه کتابهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی می پرداخت. تا آنجا که کتابخانه تقریبا کاملی بوجود آمد و برای کسب آگاهی دوستانش، بطور مخفیانه به توزیع کتاب در بین آنها مبادرت می ورزید. او در این رابطه چندین بار مورد اذیت و آزار مامورین رژیم قرار گرفت ولی به فعالیتش ادامه داد. او بطور فعال در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت می کرد و خانواده اش را همراه خود می برد و به آنها آگاهی های لازم را می داد. سید محمد سادات سید آبادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی در روستای سید آباد به کشاورزی بر روی زمینهای پدرش مشغول بود. البته در کنار آن به کار تبلیغ و همکاری در کلاسهای تحلیل و بحث مسایل عقیدتی و سیاسی می پرداخت. او بعد از تشکیل جهاد سازندگی به عنوان عضو رسمی وارد این نهاد شد.
با شروع جنگ به همراه شهید سید محمد تقی رضوی در 22/8/1359 از طریق جهاد سازندگی عازم جبهه های جنوب گردید. او فرمانده ادوات راهسازی بود. وی که خواهرش نیز با آنها به اهواز آمده بود؛ مدت ده ماه به کار راهسازی در ستاد پشتیبانی مشغول بود. سید محمد سادات سید آبادی یک بار بر اثر سقوط ماشینش در دره، از ناحیه دست به شدت مجروح گردید، به طوری که پس از گذشت یک ماه در بیمارستان قائم شهرستان مشهد مورد عمل جراحی قرار گرفت و مجبور به گذاشتن پلاتین در دستش شدند. او که هنوز دستش حرکت نداشت و بهبودی کامل نیافته بود، به جبهه برگشت. وقتی به او گفتند که مگر دستت خوب شده که به جبهه می روی، در جواب گفت: من هنوز یک دست و دو پا دارم و باید در جبهه حضور داشته باشم. نشستن در منزل نشانه ضعف یک رزمنده است.
سید محمد سادات سید آبادی بعد از عملیبات آزادسازی بستان به شهرستان مشهد برگشت و ازدواج کرد. اما هنوز چند روزی از مراسم عقدشان نگذشته بود که دوباره عازم جبهه شد. سرانجام در تاریخ 7/1/1361 در منطقه رقابیه و بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر این شهید در خواجه ربیع شهرستان مشهد به خاک سپرده شد.
شهید سید محمد سادات سید آبادی نه تنها خود فعالانه در جنگ شرکت می کرد، بلکه خانواده اش را نیز به این کار دعوت می نمود. به همین منظور خواهرش نیز به همراه آنها به شهرستان اهواز رفته بودند. به گفته شهید رضوی، شهید سید محمد سادات سید آبادی روز های آخر شبانه روزی کار می کرد و کمتر وقت خوراک و استراحت داشت.
او آنقدر لاغر شده بود که لباس ها و کلاه آهنی اش، برای وی گشاد شده بود.
منبع:جهاد سازندگی خراسان در دفاع مقدس،نوشته ی عیسی سلمانی لطف آبادی،نشر سلمان،1385-مشهد
در تاریخ 1/4/1337 در بخش سر ولایت شهرستان نیشابود در خانواده ای مذهبی و بی بضاعت دیده به جهان گشود.