در اردوگاه صحبت بر سر نحوه برگزاری جشن عید نوروز بود و ما در اولین نوروز اسارت به علت کمبود جا و موانع و مشکلاتی که از جانب عراقیها ایجاد میشد، نتوانستیم کاری انجام دهیم. در فضایی کوچک، 185 اسیر زندگی میکردیم و از این رو به اجبار برای خوابیدن و نشستن همیشه بایستی 20 نفر سر پا میایستادند.
در دومین نوروز دوران اسارت، از زمان تحویل سال به وسیله تقویم مطلع شدیم. آن سال به ما بن داده بودند که با آن شکر خریدیم و با آرد نان، حلوا درست کردیم و به خودمان رسیدیم.
آن سال عید، هفت سین مختصری چیدیم. به یاد دارم برادرانی که برای بیگاری به بیرون از اردوگاه رفته بودند، از درخت سنجد آن حوالی مقداری سنجد چیدند و آوردند و ما بر سر سفره هفتسین علاوه بر سمون (نان ماشینی عربی) سنجد هم گذاشتیم. ضمناً آن روز دو برادر را که با هم قهر بودند آشتی دادیم.
و اما یکی از خاطرات تلخ دوران اسارتم در همان روز رقم خورد، چرا که یک سرباز عراقی به نام «معجون» به بهانهای واهی چنان به صورتم سیلی زد که گوشم دچار خونریزی و پارگی پرده شد. وقتی به بهداری رفتم، گفتند: تو سومین نفری هستی که توسط معجون در این چند روز عید پرده گوشت پاره شده است!.
منبع: ایسنا