معرفی وبلاگ
شهداودفاع مقدس ره آوردی بودکه موجب شد به پاس حق شناسی ازخون شهدا،ورزمندگان هشت سال دفاع مقدس ملت مقاوم ایران اسلامی همچون کوهی استوارباقی بمانند وبه پیروزی های بسیارنائل آینددراین وبلاگ پیرامون این شگفتیهای به دست آمده به بررسی وتحلیل پرداخته می شودامیداست موجب رضایت حق قرارگیردانشااتته
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 507304
تعداد نوشته ها : 472
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

صبح روز ششم اسارت بود که ما را سوار اتوبوس کردند و به بغداد بردند، در آنجا با کابل و چوب ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند.

با صدای بلند ائمه اطهار (ع) را صدا زدیم. ناگهان یکی از مأموران از ما خواست لباسهایمان را دربیاوریم. کسی حاضر نمی‌شد کاملاً لخت شود آنها ما را مجبور کردند که همگی لخت شویم همه با این شرایط داخل اتاقی نشستیم. اتاق سرد سرد بود، مات و مبهوت به زمین نگاه می‌کردیم دلم می‌خواست زیر پایم دهان بازکند و من در آن فرو روم. ساعتی بعد لباسهایمان را آوردند یکی از برادران به این عمل آنها اعتراض کرد اما آنها او را آنقدر زدند تا بیهوش شد او را به سمت قبله خواباندیم. چاره‌ای نبود یکی از بچه‌ها سرش را در آغوش گرفت و آن برادر به سوی عرش برین پر گشود .
صبح روز بعد هر 40 نفر از ما را سوار یک ماشین کردند به طوری که روی یکدیگر نشستیم برادران مجروح ناله می کردند اما باز هم چاره‌ای نبود آن روز به یاد موسی‌بن‌جعفر (ع) و حقیقت تلخ 7 سال اسارت او اشک می‌ریختم.


منبع: سایت صبح


دوشنبه بیست و دوم 6 1389 11:5 بعد از ظهر
X