امیر برزگر
برنا نیوز
چه بگوییم؟ از کجا بگوییم؟ کاریست که شده؛ فیلمیست که ساختهاندش و کاریش نمیشود کرد. حاتمیکیاست دیگر! حاتمیکیای آژانس شیشهای؛ حاتمیکیای حاج کاظم....
نعمت الله سعیدی
اشاره:
چه بگوییم؟ از کجا بگوییم؟ کاریست که شده؛ فیلمیست که ساختهاندش و کاریش نمیشود کرد. حاتمیکیاست دیگر! حاتمیکیای آژانس شیشهای؛ حاتمیکیای حاج کاظم....
مرحوم شریعتی، آن روح بیقرار همیشه عاشق، کتابی داشت تحت عنوان «فاطمه فاطمه است.» حرفش این بود که حضرت بیبی (س) را به هیچ کس دیگری نمیتوان تشبیه کرد. انصافاً خدا غرق رحمتش کند! چه گرم حرف میزد این مرد! «فاطمه فاطمه است.» چه تشبیه زیبا و بجایی است این حرف! اما حالا حقیر به ذهنم میرسد که «یزید هم یزید است.» عمروعاص عمروعاص است و ... اصلاً هر کسی مثل خودش است. هیچ کسی شبیه تمام و کمال ندارد. خداوند متعال خلاقتر و بزرگوارتر و تواناتر از آن است که کار تکراری کند. وگرنه چه لزومی داشت دوباره عیناً تکرار شود؟ حاتمیکیا هم همینطور.
چه کار میشود کرد؟ گفت:
میزند بر گردنم افسار دوست
میبرد آنچا که خاطرخواه اوست
پس نباید خیلی ناراحت شد! یا خیلی تعجب کرد! اصلاً ایشان از ابنعباس که بالاتر نیست! ابنعباس هم از بهترین سرداران امام حسن (ع) بود. اما بُرید. یک جایی کم آورد. ما ندید بدیدیم! وگرنه تاریخ از این چیزها زیاد دیده. تقصیر خود ماست که خیلی دل بستیم. دوقزده شده بودیم که بین این همه اسپیلبرگ و بهرام بیضایی و غیره. دفاع مقدس ما هم حاتمیکیا را دارد. بین این همه رمبو و راکی و بورسلی و هرکول پوآرو و مرد عنکبوتی و ... ما هم حاج کاظم را داریم. بین این همه آمیتا پاچان و آنتونی کویین و کوفت و زهرمار ... پرویز پرستویی هست و تا شقایق باقیست زندگی باید کرد. تا شقایق باقیست کرایه خانه باید داد، مسافرکشی کرد، وام گرفت، کلاه به کلاه کرد.
نه! حاتمیکیا کارگردانی نیست که آدم را عصبانی کند. شاید حال آدم را بگیرد، دل بشکند، اشک در بیاورد و ... اما حرص آدم را نمیتواند در بیاورد. اینکاره نیست. خواهید دید که اینکاره نیست. آن طرف سر سگ بزنی کارگردان هنرمند و فیلمنامهنویس قوی و منتقد ماهر و منطقی و جلوههای ویژه و اف شانزده و بمب اتم و ... پول دارند. با همه این فیلمهای شاهکار و رسانههای گسترده و تبلیغات و ... مگر –بلا نیست- تا حالا چه غلطی توانستهاند بکنند؟ فلذا گیریم چهار-پنج کارگردان این طرفی هم که پس از خراب کردن کیلو-کیلو نگاتیر، تازه-تازه داشتند نصفهونیمه تکنیک کار را یاد گرفتند، بروند آن طرف. یکی مثل ما که اساساً گوشت تلخ است، هر نقدی –یا نقّی- بخواهد بکند میگویید مغرضند و غیرمنطقی و هالو! اما خدا گواه است که وقتی کلاهمان را قاضی میکنیم، میبینیم نه دل و جرأت شمر را داریم، نه هوش و ذکاوت عمروعاص را. یعنی میفهمیم «بریدن» یعنی چه! باز هم احساساتی شدیم. باز هم معیارهای علمی و فنی نقد از دستمان در رفت. اما یک حرف در گلویمان مانده. نه اینکه از گفتنش دلمان را خنک کنیم. نه! میترسیم از این حرف. خیلی میترسیم... اما خدا لنگ من و تو نیست. شهیدان جنگ هم همین طور. حتی میخواهم بگویم مخاطب سینما و مردم و افکار عمومی هم همین طور. همه میدانند و میدانیم موضوع از چه قرار است. اصلاً شاید دانستن خیلی مهم نیست؛ «خواستن» است که حرف آخر را میزند. هر کس چیزی را میخواهد و لابهلای کتابها و تفسیرهای مختلف قرآن و احادیث و روزنامهها و فیلمها و ... دنبال بهانهاش میگردد. حکایت آن بچه است که با مادرش در ایستگاه اتوبوس کنار مرد کچلی ایستاده بود. زد به پهلوی مادرش و گفت: «مامان ببین! این آقاهه کچله!» مادرش دستپاچه شد و با چشم غره و خشم، زیر لبی گفت: «اِه! ساکت باش میشنوه!» بچه مکثی کرد و پرسید: یعنی مامان! خودش نمیدونه که کچله؟!
حکایت امثال بنده و حاتمیکیا هم حکایت (یا جک) همین بچه است، با استکبار جهانی کچل! امثال ما وقتی بعد از دو-سه دهه متوجه نقش افکار عمومی و کارکرد رسانهها شدیم، معذرت میخواهم، اما دیگر شورش را درآوردیم! افکار عمومی جهان برایمان شد، نعوذاً بالله خدا! اسرائیل زن و بچههای مسلمان را به خاک و خون میکشد و ما به دفتر سازمان ملل شکایت میبریم! زیادی قضیه را جدی گرفتهایم. البته این قضیه ماجراییست قدیمی. از همان صدرالسلام هم هر وقت رفتیم سمت «تدبیر» تقدیر را فراموش کردیم و هر وقت به «تقدیر» ایمان آوردیم، بلا نسبت خرفت شدیم. منتظر ماندیم صاحبمان بیاید و اَجی مجی کند و ... این طوری میشود که کفر آدم در میآید! آن هم کفری که زیر یک نم توهم ایمان تلنبار شده باشد. هرمنوتیک سرمان را بخورد! پست مدرنیسم پیش کش! کاش همین جبر و اختیار سال دوم یا سوم دبیرستان را دوباره میخواندیم و میفهمیدیم! میفهمیدیم که:
همچو آیینه مشو محو جمال دگران
از دل و دیده بپرداز خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران
اینجا منظور شاعر از «پر و بال» همان پر و بال اف چهارده و شانزده است. اما آنجا منظور دخترک چه بود که گریه میکرد. «پدر! شما چرا جنگیدید؟»
عیبی ندارد. هیچ عیبی ندارد! شبهه و سؤال درباره هشت سال جنگ ما زیاد است. سالهای گذشته هم بود. اصلاً همان زمان جنگ هم بود. چه پیش از فتح خرمشهر چه بعد از آن. همه کم و بیش میدانستند قضیه چیست. دشمن حمله کرده بود. جدی هم حمله کرده بود. اما خیلیها از جنگ بیزار بودند. به هر حال ویرانی و کشتوکشتار که چیز خواستنیای نیست. میدانستند جنگ چیست. اما نمیخواستندش. لابهلای تفاسیر قرآن، کتابهای تاریخ، قوانین سیاست بینالمللی، اوراق حقوق بشر، امواج رادیوهای بیگانه و ... دنبال بهانهای میگشتند که ندانند جنگ چیست! از این بهانهها هم کم نبود. زمان کربلا هم بهانه بود. دربارهی عاشورا هم شبهه و سؤال هست. از قدیم بوده و حالا هم هست. یکی نیست بپرسد کدام یک از شما که به جنگ بعد از فتح خرمشهر ایراد و اشکال دارید، قبل از فتح آن میجنگیدید؟ دقیقاً کی، کجا و با چه شرایطی باید آتش بس را قبول میکردیم؟ ما چند سال دیر قبول کردیم، قبول! صدام به کویت چرا حمله کرد؟ ما مغرور بودیم و کم حوصله، قبول. امریکا چرا صدام را تحمل نکرد؟ خدا خرمشهر را آزاد نکرد ... استغفراله، اما دست کدام تقدیر فتنهی دشمنان طالبانی و بعثیها را به دست دشمن دیگرمان از بین برد؟ ما بیمنطقیم یا هر چه هستیم، یک لحظه هم در جنگ پشیمان نبودیم و نیستیم (مضمون یکی از فرمایشهای آن پیرمرد) اما شما که اهل حساب و کتاب هستید بگویید، چرا نزدیک سی سال است که امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند؟
اما نه! اگر به تدبیر من و تو بود، از بیست سال پیش تا امروز برای برنامهای بیست دلار، بیست هزار بار برای بیبیسی برنامهی رادیویی مینوشتیم و فیلم میساختیم ... چه کار میشود کرد؟
این بزرگوار خیلی وقت پیش «ارتفاع پست» را ساخته بود. فیلمی سراسر پر از ابهام «ارتفاع» و ایهام «پست». امروز معلوم میشود فقط ما نبودیم که جهتگیری نهایی آن فیلم را نمیفهمیدیم. اصلاً جانمایه خود فیلم نفهمیدن بود. تردید. اختلاف. تردید و اختلافی که سکانس به سکانس بین زن و شوهر قهرمان فیلم، برادر زنها، محافظان هواپیما، خلبانان و ... وجود داشت. قهرمان فیلم هشت ساعت کار میخواست و هشت ساعت تفریح و هشت ساعت خواب. امنیت و آینده شغلی میخواست. میخواست اگر یک استکان از آن کوفتیها خورد، سی ضربه شلاق نخورد. هشت سال جنگیده بود و زیر بمب و خمپار مانده بود. حالا میخواست آواز شش و هشتی بخواند. میخواست بتواند بعضی وقتها هایده و حمیرا گوش کند. آدم آدم است دیگر! سنگ که نیست. اجساد همهی شهیدان بوی عطر بهشت نمیداد! اجساد شهدای کربلا زیر سم اسبان...
شاید باز داریم بیانصافی میکنیم! اصلاً چه کسی گفته جماعت ما بیتقصیر است؟ به هر حال فکر نمیکنیم کسی رویش بشود که ادعا کند این فیلم در دفاع از دفاع مقدس ساخته شده است!؟ اینکه زورکی یک دختر جوان را برداری و ببری میدان مین و پایش را قطع کنی، حتی نگاه واقعبینانه و مثلاً انسانی هم به جنگ نیست. حتی طاووس هم که یک حیوان است، دوست ندارد مردم را بیاوری باغ وحش و فقط دو ساعت تصویر پاهایش را اکران کنی. ما هم نه طاووسیم -بلا نسبت معذرت میخواهم- نه خر! منطق علمی نداریم اما عقل که یک خورده داریم. حداقل این قدر که تشخیص بدهیم «ماتریکس» و «پارک ژوراسیک» جذابتر است از «دیدهبان» و «روبان قرمز»-اگر بنا نباشد حداقل از غرور مذهبی و ملیمان تعریف و تمجید شود! کاش کارگردانها آن زمانی که فیلمساز نبودند، اگر حرف و حدیثی درباره جنگ و انقلاب داشتند، میگفتند. حالا دیگر دیر نشده؟ زشت نیست؟ حالا که بعضیها دو ریال رماننویسی یاد گرفتهاند موقع قتل شهیدان و این حرفهاست؟ بیبیسی هنرمند کم دارد، یا ما؟ آدم یاد آن لطیفهای میافتد که: «مارادونا را ول کن، قنبرعلی را بگیر!!» ما را بگو که از روایت بیبیسی از جنگ حرص میخوردیم و نقد دانیمان میخواست بترکد! اصلاً خاک بر سر ما که فقط بلدیم روشن فکرهای ننهمرده و غربزدههای بدبخت را نقد کنیم. آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، باید حواسمان جمع باشد خودمان غلط نکنیم!
به هر حال این مسأله طبیعیست که وقتی عدهای تصمیم میگیرند بجنگند برای دیگران هم تبعاتی دارد. همان طور که اگر نمیجنگیدند تبعاتی داشت. همان طور که ما از خواندن فصول و اوراق بسیاری از تاریخ خود شرم داریم و به داشتن آن اجداد افتخار نمی کنیم. راستی اگر با صدام نمیجنگیدیم امروز کارگردانهای بزرگمان چه کسانی بودند؟! تبعات نجنگیدن چه بود؟
مجله سوره ۲۸
سینمای اجتماعی جنگ چیست؟ این پرسش ناظر به چگونگی ارتباط مردم یک جامعه با جنگ و پیامدهای آن و بازتابش در سینماست و مفروض آن بر این محور استوار است که پدیدة جنگ به لحاظ موقعیت در یک جامعة واحد، واجد دو حوزه است؛
مهرزاد دانش
اشاره:
سینمای اجتماعی جنگ چیست؟ این پرسش ناظر به چگونگی ارتباط مردم یک جامعه با جنگ و پیامدهای آن و بازتابش در سینماست و مفروض آن بر این محور استوار است که پدیدة جنگ به لحاظ موقعیت در یک جامعة واحد، واجد دو حوزه است؛ نخست حوزة مناطق جنگی که تدارکات و پشتیبانی و عملیات رزمی در آن شکل میگیرد و دوم حوزة مناطق پشت جبهه که شامل شهرها و روستاهاست و زندگی غیر رزمی مردم در آن در حال انجام است، زندگیای که البته به هر حال تحت تأثیر جنگ است، حتی اگر سالها از پایان جنگ بگذرد. انعکاس حوزة نخست در سینما، همان سینمای جنگی است که بهعنوان یک ژانر استاندارد نیز در طبقهبندی گونهای فیلم پذیرفته شده است، اما حوزة دوم چه جایگاهی در سینما دارد؟
مدعای این نوشتار، پاسخ به سؤال فوق را در همان عنوان سینمای اجتماعی جنگ جستوجو میکند. البته این واژه چندان شفاف و دقیق نیست، چه آنکه در باب خود سینمای اجتماعی نیز اگر و امّاهایی به چشم میخورد و قبل از هر نکته باید مفهوم این عنوان تبیین شود. مشکل کار آن جاست که چنین عبارتی (Social Movies) در طبقهبندی ژنریک سینمایی نیز وجود ندارد تا دست کم با استفاده از تعاریف استاندارد و شسته رفتة برآمده از آن سینمای اجتماعی را تعریف کرد. البته این طبقهبندیهای گونهای، عمدتاً آمریکایی است و احتمالاً بنا بر اقتضائات فرهنگی/ اجتماعی آن دیار مشکل میتوان به یک زمینة مشترک و مترادف معنایی در باب انواع مضامین فیلم دست پیدا کرد. حتی فیلمهای به شدت اجتماعی مثل دزد دوچرخه (ویتوریو دسیکا) نیز قبل از آن که با درونمایة موضوعیشان طبقهبندی شوند، بر مبنای سبک سینماییشان ـ مثلاً نئورئالیسم ـ سنجیده میشوند. اما واژه سینمای اجتماعی از دیرباز و بهویژه پس از انقلاب اسلامی در سینمای ایران تبدیل به یک گفتمان اساسی شده است؛ البته با ذکر این توضیح که کماکان تعریف واحد و استانداردی از آن همچنان به عمل نیامده است. بحث سینمای اجتماعی در ایران تا آنجا گسترش یافته است که حتی جشنوارة موضوعی نیز بدان اختصاص یافته است و چند دوره از آن در آبادان برگزار شد. شاید برای درک بیشتر سینمای اجتماعی، عنایت به تعریف برخی از فیلمسازان که در نخستین دورة این جشنواره ارائه شده خالی از فایده نباشد. ماحصل این تعاریف، سینمای اجتماعی را دارای وظیفهای میداند که مهمترینش انعکاس معضلات و دردهای اجتماع است که اغلب از نظر حاکمان پنهان میماند و یا عملاً خواسته میشود که مطرح نشود. به عبارت دیگر سینمای اجتماعی، متعهد به مسائل اجتماعی است و لزوماً هم در نمایش فقر و فلاکت خلاصه نمیشود. از همین جهت بسیاری از صاحبنظران جوهرة سینمای اجتماعی را در بیان اعتراض خلاصه میکنند؛ اعتراض به هر آن چیزی که تعادل و عدالت اجتماعی را مخدوش می سازد و مناسبات را از جایگاه اصلیاش کنار مینهد.
برگردیم به همان بحث سینمای جنگ و ارتباطش با سینمای اجتماعی. آیا در زیر ژانرهای سینمای جنگی، عبارتی با نام سینمای اجتماعی جنگ به چشم میخورد؟ نگاهی اجمالی به این زیر ژانرها (Sub- Gener) نشان میدهد چنین نیست. از بین همة این زیرژانرها (مأموریتی ـ اردوگاهی ـ دریانوردی ـ لژینوری ـ پادگانی ـ تبعات جنگ ـ مقاومت ـ آدمسوزی ـ هوانوردی و...) شاید تنها زیرژانر «تبعات جنگ» در برخی ابعاد ارتباط مضمونی با سینمای اجتماعی جنگ داشته باشد. اما فیلمهای تبعات جنگ نیز عمدتاً لحن انتقادی خود را به خود جنگ بهعنوان پدیدهای مذموم معطوف میدارند (مثل متولد چهارم جولای اولیور استون) و طبعاً چنین رویکردی در سینمای جنگ ایران که برای جنگ محوریت دفاع قائل است و نه تهاجم، مناسبت خیلی پررنگی ندارد. البته در این جا نیز فیلمهایی بودهاند که فارغ از ریشهیابی جنگ تحمیلی و آرمانهای آن، وجهة ضد جنگی داشتهاند، اما واقعیت پذیرفته شده دلالت بر چیز دیگری دارد. اصولاً اگر بخواهیم موقعیت جنگ تحمیلی را در سینمای ایران به صورت کلی چارچوببندی کنیم، با پیکرهای 3 قسمتی مواجه میشویم: نخست فیلمهایی که جنگ هشت ساله را در قالب دفاع از کشور انگاشتهاند و صرفاً تهاجم عراق به خاک ایران را بهعنوان پدیدهای ضد ملی بهعنوان سوژه برگزیدهاند و از همین رو تفاوت چندانی بین این فیلمها با فیلمهای مثلاً مربوط به دفاع جوامع تحت تجاوز در طی جنگهای اول و دوم جهانی به چشم نمیخورد. عمدة آثار محمد بزرگنیا (مثل توفان و جنگ نفتکشها) در این رده جای میگیرند. دوم فیلمهایی که جنگ تحمیلی را نه صرفاً در قالب یک تجاوز به خاک، بلکه در انگارهای کلیتر یعنی تجاوز به عقیدة یک ملت (ملت در گفتمان دینی، نه در گفتمان ناسیونالیستی) ارزیابی کردهاند. از این بعد حمله عراق به ایران قبل از آنکه بر مبنای توسعهطلبی ارضی عراق تفسیر گردد، بر اساس توطئهای جهت شکست انقلاب و جمهوری اسلامی ایران و نهایتاً تفکر سیاست دینی تبیین میشود. بنابراین، این جنگ یک نبرد ایدئولوژیک بود و نه صرفاً ژئوپلوتیک. عمدة آثار جمال شورجه یا ابراهیم حاتمیکیا در این حیطه جای میگیرند، چرا که جنگ را واجد یک هویت خاص میدانستند. اما قسمت سوم خود جنگ را محکوم میکند فارغ از اینکه اصلاً دفاع (چه دفاع زمینی چه دفاع عقیدتی) باشد یا تهاجم. این نوع فیلمها، ظاهری انسانی را به خود میگیرند تا جنگ را بهعنوان یک پدیدة ضد انسانی تقبیح کنند. این پیکرة سه قسمتی از این رو مورد اشاره قرار داده شد تا عنوان شود سینمای اجتماعی جنگ نیز از این سه رویکرد تأثیر میپذیرد و بسته به اینکه چه نوع دیدگاهی به جنگ تحمیلی در فرامتن اثر افکنده شده است، نوع معضلات پشت دایرة جنگ نیز هویت متمایز به خود میگیرند. ولی در صورت کلی، سینمای اجتماعی جنگ، با توجه به توضیحاتی که در بالا آمد، سینمایی است که بیان انتقادی خود را متوجه نابسامانیهایی میداند که در وضعیت جنگی در پشت جبهه شکل گرفته است. چالش این نوع سینما در سه محور جامعه، خانواده و سیاست با این نابسامانیها انجام میپذیرد.
چالشهای سهگانه بالا عمدتاً در محور عدم درک و یا قدرناشناسی و یا ابزارنگری به آرمانهای جنگ از جانب مراجع مورد اعتراض شکل میگیرد. البته این اعتراض گاه رویهای کلی به خود میگیرد و با نمایش نابسامانیهایی از قبیل آوارگی، فقر، بزهکاری، فاصله طبقاتی و... خود جنگ را هدف قرار میدهد که آثاری از قبیل آبادانیها (کیانوش عیاری) و یا باشو غریبه کوچک (بهرام بیضایی) از آن جملهاند. بدیهی است این آثار اخیر از بعد آرمانی دفاع و هویتی که از آن ناشی میشود به دورند و جنگ تحمیلی را در قالب جنگهای متداول دنیا طبقهبندی میکنند و لذا شاید چندان قابلیتی برای حضور در طیف سینمای اجتماعی/ جنگی، دست کم با تعریفی که این نوشتار بدان نظر دارد، نداشته باشند. با این حال طبق یک مرور اجمالی بر سینمای ایران، فهرست آثاری که تلویحاً یا مستقیماً به ابعاد اجتماعی جنگ پرداختهاند، ذیلاً ذکر میشود تا ضمن سنجش میزان کمیت این فیلمها در پیکرة سینمای ایران، یک بازخوانی جهت بررسی بیشتر این فیلمها به عمل آید:
1ـ آشیانه مهر 2ـ شبهای زاینده رود 3ـ باشو غریبه کوچک 4ـ عروسی خوبان 5ـ عروس 6ـ زیر آسمان 7ـ هویت 8ـ گروهبان 9ـ گزل 10ـ وصل نیکان 11ـ دندان مار ـ 12ـ دیوانهای از قفس پریدـ 13ـ گاهی به آسمان نگاه کن 14ـ نغمه 15ـ سیاوش 16ـ شیدا 17ـ مردی از جنس بلور 18ـ ماه و خورشید 19ـ شب برهنه 20ـ قارچ سمی 21ـ آژانس شیشهای 22ـ لیلی با من است 23ـ متولد ماه مهر 24ـ موج مرده 25ـ گیلانه 26ـ خداحافظ رفیق 27ـ از کرخه تا راین
فهرست بالا البته به صورتی تساهلآمیز تنظیم شده است و چهبسا با نگاهی دقیقتر بسیاری از عناوین آن ریزش پیدا کند. اما درهرحال چه کمتر و چه بیشتر از این تعداد، چیزی از این واقعیت کم نمیکند که تعداد آثار سینمای اجتماعی/ جنگی در سینمای ایران رقم اندکی است و در قیاس با تأثیرات گستردة جنگ بر روابط اجتماعی شهر و مناسبات سیاسی ـ اقتصادی آن و حتی در مقایسه با کلیّت تولیدات سینمای ایران در طول 25 سالی که از آغاز جنگ میگذرد، ناچیز به شمار میآید. اما جدا از کمیت، آیا کیفیت این آثار به لحاظ محتوایی همپای واقعیات موجود است؟
برای این منظور، چالشهای اجتماعی جنگ در عرصة سینما را در 6 محور بررسی میکنیم. این 6 محور در واقع گسترشیافتة نمودار مثلثی شکلی است که سیاست و جامعه و خانواده را کانون ناهمسازی با واقعیتها و یا ارزشهای دفاع مقدس در نظر گرفته بود و پیش از این سخن از آن به میان آمد.
1ـ گسست نسلها: برخی از سینماگران عدم تداوم فرهنگ جبهه را از مسیر خط زمان متفاوت دوران جنگ با دوران کنونی، موضوع اصلی چالش اجتماعی جنگ در نظر گرفتهاند. کانون بحرانی این چالش، در ارتباط پدر ـ فرزندی تجلی پیدا میکند. مفاهیمی از قبیل عمل به تکلیف، ایثار، شهادت، احدیالحسنین و... که برای نسل جبهه جزو کلید واژههای فرهنگ زمانهشان به حساب میآمد، برای فرزندانشان که از نسل دیگری هستند سخت غریب به نظر میآید و این غربت، دردناکترین حس یک رزمنده است که با نزدیکترین اشخاص زندگیاش دارد. فیلم موج مرده (ابراهیم حاتمیکیا) شاخصترین اثر در این باب است. رزمندة این فیلم که قصد تداوم فرهنگ جهاد را بعد از سالهای جنگ تحمیلی با رزمناو آمریکایی در خلیج فارس دارد، از سوی فرزندش دنکیشوت لقب میگیرد تا خیالی بودن آرمانهایش به رخ کشیده شوند. صحنة پایانی این فیلم که پس از هجوم رزمنده به سمت رزمناو و آمریکایی با یک فید سیاهرنگ شکل میگیرد و پسر رزمنده را همراه با دوست دخترش در دبی نشان میدهد، اوج این تلخکامی را رقم میزند. در شب برهنه (سعید سهیلی) نیز قهرمان فیلم یک فرزند شهید است که در مناسبات بزهکارانهای گرفتار میشود و تنها ارتباطش با پدر شهیدش در این است که سر مزار او در بهشت زهرا حاضر شود و بگرید و شکایت کند که چرا تنهایش گذاشته است. در قارچ سمی (رسول ملاقلیپور) اما وضع بهتر است و مرد رزمنده به رغم اختلافاتی که با همسر نیمه دیوانهاش دارد، امکان یک جور تلهپاتی را با یک دختر از نسل جوان برقرار میکند و او را از درون پارتیهای شبانه خارج میکند و به سمت حقیقت دفاع مقدس و عدالتطلبی هدایت میکند، البته اینکه چرا و چطور بین این دو آدم کاملاً بیربط ارتباط متاسایکولوژیک برقرار میشود معلوم نیست.
2ـ سرمایهسالاری: تضاد فرهنگ خداخواهی در جبهه با فرهنگ زیادهخواهی در پشت جبهه ملموسترین چالش اجتماعی جنگ است. اقتصاد جنگ که به دلایل مختلف منجر به کمبود امکانات معیشتی و رفاهی میشود، در لایههای پنهان مناسبات ناسالم مالی، میل به احتکار و سودجویی را در بین اقشاری از اصحاب سیاست و اقتصاد و اجتماع افزایش میدهد که در صورت فقدان نظارت، رفته رفته تبدیل به فرهنگ سرمایهسالاری میشود. این جاست که پدیدة قطبی شدن جامعه پیش میآید. یک قطب در پی معنویت و شهادت و قطب دیگر بدنبال مادیات و شهوت و همین تضاد، موجبات عدم تعادل و برهم خوردن عدالت اجتماعی را فراهم میسازد. عروسی خوبان (محسن مخملباف) نمونهای بارز از بازتاب این عدم تعادل است. قهرمان موجی فیلم که آرمانهایش را در تقابل با سرمایهسالاری (سنتی) میبیند، طاقت از کف میدهد و به نشانة اعتراض به شکاف طبقاتی موجود، در هیاهوی شهر گم میشود. از زاویه دید او در چنین مناسبات ناعادلانه اجتماعی، عزیمت رزمندگان به جبههها، پیامدی جز علیل برگشتشان ندارد و حضورشان در شهر نیز جز مواجه شدن با استضعاف شدید مالی و فرهنگی مردمان معنای دیگری را دربرنمیگیرد. این مسأله در عروس (بهروز افخمی) نیز نمود داشت. شخصیت اول آن که برای رسیدن به یک مقصود مادی، وارد قاچاق کثیف دارو شده بود، بیاعتنا به فضای پیرامونیاش که آکنده از نشانههای جنگ است، همچنان به کارش ادامه میدهد. در دیوانهای از قفس پرید (احمدرضا معتمدی) نیز تقابل مرد رزمنده با سودجویان اقتصادی که در پستوهای پنهان تجارت، نظام عدالتزدای سرمایهداری را تقویت میکنند نهایتاً به مرگش میانجامد. در «گاهی به آسمان نگاه کن» (کمال تبریزی) هم جانبازان جنگ در غوغای ناشی از سودآوریهای اقتصادی رفتهرفته به حاشیه رانده میشوند و به فراموشی میگرایند.
3ـ سیاست: مصلحتسنجی سیاسی گاهی اوقات در نقطه مقابل حقیقتمداری قرار میگیرد و موقعیت جنگ یکی از همان کانونهاست که چالش بین این دو حوزه را بعضاً شکل میبخشد. قربانی شدن آرمانها و تجلیهای آن به پای مصلحتهای سیاسی زودگذر خلقکنندة اعتراض عمیقی است که بسیاری از جنگدیدگان و جنگآوران را به سمت خود کشانده است. بدین ترتیب قلة آرمانها به تدریج جای خود را به سطح واقعیتها میدهد و الفاظی نظیر قانون مداری، رفتار مدنی، مصلحتگرایی و...دائرمدار امور میشوند. آژانس شیشهای (ابراهیم حاتمیکیا) بهترین فیلم اجتماعی جنگی در این خصوص است. تقابل دو فرد متعلق به نظام، یک چهرة امنیتی که به دنبال مصالح عمومی است و یک چهرة رزمنده که به دنبال زنده نگه داشتن تجلی آرمانهای جنگ است، به روشنی رویارویی عافیتطلبی و آرمانخواهی را تبیین میکند، و البته مرگ بسیجی ترکشخورده در آخر فیلم، هشدار دردناکی از جانب فیلمساز به جامعهای است که تمایل به عافیتخواهی پیدا کرده است. موقعیت رزمنده در آژانس شیشهای، موقعیت فرد فراموششدهای است که آرمانها و مبارزاتش تبدیل به داستانهای افسانهای کهن شده است و حضور دردکشیدة او در زمانة معاصر به مثابه یک زخم غیر قابل تحمل برای جامعه است که همانند جذامیان باید به حاشیه رانده شود. در آژانس شیشهای البته محورهای دیگری مثل گسست نسلها و بیتفاوتی مردم نیز به چشم میخورد.
4ـ ضایعات روانی و انسانی: جنگ بهعنوان یک پدیدة خشن، جدا از ویرانیهای فیزیکی، به روان و جسم رزمنده و خانوادهی او نیز لطمه وارد میآورد و خیل معلولان و آسیبدیدگان جنگی را در پی دارد. برخی از فیلمسازان این نقاط را دستمایة روایت سینمایی خود قرار دادهاند. محسن مخملباف در «شبهای زایندهرود»، رزمندگان معلول و آرمانبریدهای را تصویر کرد که تنها انگیزه زندگیشان را در عشقهای مادی جستوجو میکردند، و خانوادههای شاهدی را نشان داد که در اثر شدت رنج و فشار زندگی، به آخر خط رسیده بودند و خودکشی میکردند. البته معلوم نبود محور اعتراض مخملباف در این تصویرهای کج و معوج، چه چیز بود؟ جنگ؟ آرمانها؟ حکومت؟ در «شب برهنه» نیز همسران شهدا برای امرار معاش زندگی، مجبور به ازدواج با مردهای خوکصفتی میشدند که از مذهب تنها صیغة عقدش را درک کرده بودند ـ و نه محتوایش را. اما کار خانم رخشان بنیاعتماد در گیلانه فاصله بسیاری از دو اثر مخملباف و سهیلی داشت و به جای متلکهای ژورنالیستی، به سراغ عمق فاجعهای رفته بود که در هیاهوی سیاستبازیهای امروز گم شده است: مردان رعنای دیروز و گوشتهای لخت امروز که در پناه مهر خانوادههای ایثارگران، زندگی را به سختترین شکل میگذرانند و قانع هستند و با این حال هرگاه تصویر دشمن را در قاب تلویزیون میبینند، کف خشم بر لب میآورند و به هیجان میافتند. اثر شریف خانم بنیاعتماد، در عین حال نیمنگاهی به فاصلههای طبقاتی نیز داشت و از این حیث قابلیت قرار گرفتن در آثار چالش با سرمایهسالاری را نیز دارد.
5ـ استفاده ابزاری از جنگ: جنگ تنها موقعیتی برای بروز روحیة حماسه و ایثار و شهادت نبود، بلکه محملی نیز بود برای کسانی که از آن بهعنوان سکوی ارتقاء به موقعیتهای بهتر مادی و اجتماعی استفاده کردند، بیآنکه بهرهای از معنویت جاری در آن ببرند. کمال تبریزی با سه فیلم «لیلی با من است»، «شیدا» و «گاهی به آسمان نگاه کن»، بیشترین حساسیت را به ریاکاری و فرصتطلبی نشان داده است و البته در کنار این انتقاد اساسی، حرمت فضای جبهه و شخصیت رزمندگان اصیل را نیز نگاه داشته است. کمدیِ لیلی با من است که از نوع موقعیت است و بر مبنای تضاد شکل گرفته، حکایت کسی است که برای تعمیر خانهاش نیاز به وام دارد و راهی جبهه میشود تا بر اساس سوابق حضور در منطقه جنگی وام را دریافت دارد، و این وضعیت او را به همسانسازی غیرحقیقی با محیط جنگ وامیدارد که جدا از خلق صحنههای خندهآور، موقعیتهای ریاکارانه را به باد نقد میگیرد. در صحنهای از فیلم شیدا نیز، با رزمندگان مواجه میشویم که سوابق حضورشان را در جبهه به معامله گذاشتهاند تا از مزایای اداری و حقوقی مربوطه بهرههای مادی ببرند. و باز در «گاهی به آسمان نگاه کن» مربی یک آسایشگاه جانبازان حضور دارد که از طریق نام و اعتبار جانبازان، سعی در تأمین اعتباراتی دارد که هیچ یک از آنها را به پای جانبازان خرج نمیکند و به دنبال مقاصد سودآوری شخصی خود است: یک استفادة ابزاری بارز از یادگارهای دفاع مقدس به منظور تحقق اهدافی غیر مقدس. اعتراض این نوع سینما به تکوین موقعیتهایی است که از اعتبار ایثارگران مایه میگذارد تا ثمن بخسی را طلب کند و بدین ترتیب هم نام اهالی جنگ و جهاد را تخریب میکند و هم در سمت و سویی مغایر با آرمانهای دفاع مقدس حرکت میکند.
6ـ بیتفاوتی مردم: فرانکل، روانشناس اروپایی، در کتاب انسان در جستوجوی معنا به زندانیان جنگی جنگ دوم جهانی اشاره میکند که بسیاری از آنها وقتی پس از پایان جنگ و آزادیشان به میهن و خانه باز میگشتند، آن طور که در انتظارشان بود مورد استقبال از جانب دوستان و همشهریهایشان قرار نمیگرفتند و این فرایند، روحیة یأسآلودگی را در این افراد تزریق میکرد تا آنجا که از خود میپرسیدند ما برای چه و برای که جنگیدیم؟ با یک نگاه تسامحآمیز، وضع برخی از رزمندگان ایرانی که پس از پایان جنگ، یا در زمانی که از منطقه برای مرخصی به پشت جبهه برمیگشتند، با بیتفاوتی مردم شهر مواجه میشدند بیشباهت به جریان مزبور نیست. ابراهیم حاتمیکیا در «وصل نیکان»، قهرمان فیلمش را در موقعیتی قرار میدهد که انگار هیچ یک از مردم شهر، حتی همسرش، صحبت او را مبنی بر لزوم حضور مردم در شهر (و در عروسیاش) زیر بمباران و موشکباران دشمن درک نمیکردند و همین مواجهة رزمندة متعهد با مردم غرقشده در زندگی را به صورتی قطبی شده دنبال میکرد. در «نغمه» (ابوالقاسم طالبی) نیز در یکی از صحنهها که قهرمان جانباز شیمیایی فیلم در بیمارستان دارد جان میکند، پرستاری طلبکارانه خطاب به خانوادة او میگوید شما الان هم دست از سر ما برنمیدارید؟ این نوع دیدگاه که مردم را در صف مقابل ارزشهای جبهه قرار میدهد، البته ممکن است در برخی شؤون جریان یابد، اما تعمیم آن به کل مردم انتقادی است که صفت بیانصافی را نیز به خود افزوده است.
شش محور فوق، گسترة اعتراضات سینمای اجتماعی ایران به مسائل برآمده از جنگ است. اما انگار هر یک از این شش محور در پیکرهای منشوری که اضلاعی بسیار اندک نیز دارد منعکس شده است و حتی از آن 27 فیلمی که با نگاهی مسامحهآمیز رقمش تنظیم شده بود، صرفاً 15 ـ 14 فیلم را منبع و مرجع خود قرار داده است. این در حالی است که در مقایسه با سینمای خارج، که نه جنگی ارزشی را دنبال میکردند و نه عبارت سینمای اجتماعی را حلوا حلوا میکنند، کمیّت و کیفیت این جریان در سطح پایینی واقع شده است. بهعنوان مثال، فیلم سینمایی خانوادة پوآسونار (ادواردو مولینارو، محصول 1980 فرانسه) را که چند بار نیز از سیمای جمهوری اسلامی پخش گردیده است (نوبت اول پخش، 3/5/1367 از شبکة اول سیما) در نظر میگیریم. این فیلم که یک اثر معمولی در سینمای اروپا است، چنان مضمون جامع و گزندهای در باب آفات اجتماعی جنگ پرورانده است که تماشای آن گویی یک دورة کپسولشده از جامعهشناسی پشت جبهه است. این فیلم دو داستان موازی را تعریف میکند که یکی مربوط به فضای صادقانة مبارزان فرانسه علیه اشغالگران نازی است و دیگری تلاش عدهای وطنفروش بیوجدان است که در فضای خاص جنگی در پی سودجوییهایشان هستند. لئون، قهرمان داستان اول است که پس از گریز از بازداشتگاه آلمانیها، تحصیلات دانشگاهیاش را در کنار امر ازدواج پی میگیرد اما به دلیل قصد کشتن یک خائن به وطن دستگیر میشود و پس از پایان جنگ و آزادی از زندان در مدرسه تدریس میکند. داستان دوم در مورد یکی از خانوادههای هممحلی لئون است به نام پوآسونار که صاحب یک مغازه لبنیاتفروشیاند و از هر فرصت برای کسب سود بیشتر و احتکار و کمفروشی بهره میبرند. آنها نزد مردم از آلمانها انتقاد میکنند و از وضع کسب مینالند، اما در اصل با آلمانها داد و ستد فراوان دارند و حتی با رئیس دستنشاندة دولت، مارشال پتن نیز ملاقات میکنند. به موازات پیروزی متفقین، آنها همرنگ جماعت میشوند، منتها با یک ثروت کلان، در حالی که دخترشان با یک وکیل مجلس ازدواج میکند و پسرشان نیز از روی تنبلی، توسط آموزگار رزمندهاش، لئون، تنبیه شده است و خانوادة پوآسونار لئون را با استفاده از نفوذ دامادشان، به خارج از کشور تبعید میکنند!
این فیلم برآیندی از مفاسد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است که اصحاب آن فرصتطلبانه و ریاکارانه و با استفاده ابزاری از مفاهیم مورد قبول تودة مردم، از اوضاع جنگی کره میگیرند و موقعیت خویش را فربه میسازند. خانوادة پوآسونار شاید، به لحاظ ساختار سینمایی فیلم درخشانی نباشد، ولی به لحاظ درونمایة محتوایی، ظرافتهای زیادی را در خلق تصاویر زنده و ملموس از جریانهای ضد ارزش که در حاشیة جنگ به کسب و کار خود مشغولند ارائه میدهد و ارتقای فرصتطلبان و تنزل رزمندگان واقعی را نقطة اعتراض اصلیاش قرار میدهد. اما چنین تصاویر پویایی از واقعیتهای تلخ پشت جبهه، تا چه میزان در سینمای دفاع مقدس جای دارند؟ همت برای فراهم آمدن پاسخ مثبت به این سؤال، حداقل وظیفهای است که سینمای اجتماعی در قبال جنگ و ارزشها و ایثارگرانش دارد.
مجله سوره ۲۸
چه کسی میتواند غیر از همان حقوق دست و پا شکسته شهید که پس از شهادتش پرداخت آن به خانوادهشان قطع نگردیده و با سهمیه چند درصدی فرزندان شهدا در کنکور سراسری از امتیاز دیگری نام ببرد! البته بماند که بزرگنمایی همین امتیازات حداقلی باعث شده که بسیاری از خانوادهها قید استفاده از همین مزیتها را بزنند. .
این روزها صدا و سیما در حرکتی بدیع در ماه مبارک رمضان برنامهای با عنوان "نیمه پنهان" روی آنتن برده که در آن به بررسی خاطرات همسران شهداء میپردازد؛هرچند که این برنامه در هیاهوی سریالهای ماه مبارک تا حدودی کمرنگ بوده اما بههر حال توانسته مخاطبان خاص خود را جذب نماید و از این باب ملاحظاتی چند به نظر میرسد.
این برنامه جدا از اینکه اقدام به احیای خاطرات همسران و خانواده معزز شهدا نموده از ضعف همیشگی سایر برنامههای حوزه دفاع مقدس رنج میبرد و آن اینکه همانطور که از عنوان برنامه پیداست به تهیه زندگی همسران شهدا میپردازد ولی قطعا این نیمه، نیمه پنهان نخواهد بود و نیمه پنهان زندگی این عزیزان قطعا نیمهای است که در این برنامه به آن پرداخته نشد است.
نکته جالب در این برنامه این است که خاطرات خانواده و نزدیکان شهدا را دقیقا تا زمان شهادت آنان دنبال میکند و به صورت ملموس و محسوس از پرداختن به زندگی خانواده آنان پس از شهادت همسرانشان پرهیز میکند و صرفا به طرح سئوال "شهید را در زندگی امروزتان احساس میکنید؟" کفایت میکند.
این در حالی است که زندگی خانواده شهدا تا زمان شهادت سرپرست زندگیشان بسیار شیرین و به نوعی کم مشکل به نظر میرسد ولی نیمه پنهان زندگی آنان در واقع پس از شهادت مرد زندگیشان آغاز میشود؛ امری که ما به واقع از آن غافلیم.
بهتر است مردم ما همراه با شنیدن خاطرات شیرین خانوادههای شهدا، بدانند پس از عروج دلاور مردان این سرزمین، این دلاورزنان چه شبهایی را که تا صبح خواب نداشتند، چه بسیار از آنان ماندند و تربیت سخت فرزندان بدون پدر را عهده دار شدند، چه تعداد از آنان که پس از شهادت همسرشان، فارغ شدند و فرزندانی باید تربیت میکردند که حتی پدر خود را ندیده بودند، حال این کودکان که چقدر دیر بزرگ میشدند و یک دنیا سئوال و یک مادر خسته و تنها برای پاسخ به این سئوالات!!
هر بار که در مدرسه پدران بچهها را به هر دلیل به مدرسه فرا میخواندند، فرزند شهدا نمیدانست پاسخ مدیران مدرسه را چه بدهد. آخر هفتهها که میشد و همه به مسافرت یا تفریح میرفتند، تفریح اعضای خانواده شهدا، مرور خاطرات خوش پدرشان بود و...
اما جالب است که نگاهی هم به یافتههای خانوادههای شهدا بیندازیم که به ازاء از دست دادن یار و یاور زندگیشان چه چیزهایی به دست آوردند. چه کسی میتواند غیر از همان حقوق دست و پا شکسته شهید که پس از شهادتش پرداخت آن به خانوادهشان قطع نگردیده و با سهمیه چند درصدی فرزندان شهدا در کنکور سراسری از امتیاز دیگری نام ببرد! البته بماند که بزرگنمایی همین امتیازات حداقلی باعث شده که بسیاری از خانوادهها قید استفاده از همین مزیتها را بزنند.
ای کاش این برنامه جالب صدا و سیما توانایی پخش گوشهای از نالههای شبانه پدر و مادران شهدا در شبهای تنهایی و بیکسی را هم میتوانست پخش کند.
ای کاش میشد بعد از جمله تکراری "فرزندانم را در راه خدا دادم" که جملهای به حق به جاست، رسانهها هم وظایف خود را میدانستند که در برابر خانوادههای شهدایی که چنین ایثاری را با چنان ایدئولوژی عظیمی انجام دادهاند، مسئولین ما چه مقدار به دردهای آنان و رفع مشکلاتشان پرداختهاند.
گفتنی است حبیب والی نژاد تهیه کننده، اردلان عاشوری نویسنده و کارگردان، ستاره ستوده نژاد تدوین کننده، زینب ابوطالبی مجری و وحید فرجی و هادی بهروز تصویربرداران مجموعه 18 قسمتی "نیمه پنهان " هستند که به گفت وگو با همسران شهدای بزرگواری همچون بابایی، باکری، بلندی، اصغر وصالی، اوارب پرست و صالحی اختصاص دارد.
عصرایران
فیلمهای سینمایی مرحوم رسول ملاقلیپور دربخش مرور یازدهمین جشنواره بینالمللی فیلم دفاع مقدس مرور میشود.
منبع " خبرگزاری مهر "
به گزارش خبرگزاری مهر، ستاد برگزاری جشنواره بینالمللی فیلم دفاع مقدس با هدف ارج نهادن به سالها تلاش، خلاقیت و ارائه تصویر متفاوت و خلاقانه و جسورانه از فضای جنگ و صحنههای جاودانه دفاع مقدس در آثار سینمایی مرحوم ملاقلیپور و به منظور آشنایی عمیقتر نسل جدید و بازشناخت ارزشها و ظرفیتهای سینمایی این فیلمساز حوزه دفاع مقدس در نظر دارد در بخش مرور، فیلمهای سینمایی وی را اکران کند.
در این برنامه شش فیلم "سفربه چزابه "، "افق"، "نجات یافتگان"، "پناهنده"، "هیوا" و "مزرعه پدری" به نمایش در میآید. جشنواره فیلم دفاع مقدس از 29 شهریور تا دوم مهرماه در تهران، هشت استان کشور و همزمان در هشت کشور جهان برگزار میشود.
داوران فیلمهای بخش 313 ثانیهای یازدهمین جشنواره فیلم دفاع مقدس معرفی شدند.
منبع " خبرگزاری مهر "
به گزارش خبرگزاری مهر، رسول صدرعاملی، ابوالفضل جلیلی، مهدی فرجی، سیدکاظم علوی و عبداستار کاکایی آثار این بخش را داوری میکنند. این هیئت قرار است 50 فیلم راه یافته به بخش مسابقه "نگاه نو" را ارزیابی کنند.
بنیاد فرهنگی روایت فتح، انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس، معاونت امور سینمایی و سمعی و بصری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در برپایی این جشنواره سهمیم هستند.
جشنواره فیلم دفاع مقدس از 29 شهریور تا دوم مهرماه در تهران، هشت استان کشور و همزمان در پنج کشور جهان برگزار میشود.
15 فیلم ایرانی و خارجی در بخش غزه جشنواره بینالمللی فیلم دفاع مقدس روی پرده میروند.
منبع " خبرگزاری مهر "
به گزارش خبرگزاری مهر، این آثار عبارتند از "شلیک به فیل" آلبرتو آرچه و محمد روجیله، "حموس برای حماس" یورگ داواز، "آیشین: همچنان زنده در غزه" نیکلاس وادیموف، "گردان عالیه" راشد رادوان، "غزه: وقتی شنبه آمد" راشد رادوان، "تجارت در تونل" لیلا ال حداد و سعید تاجی فرخی، "به غزه با عشق" آکی نواز، "بازگشت به غزه" مایکل وترهد و"سوغاتهای غزه" سام الباریک.
همچنین شش فیلم ایرانی "نسل آفتاب" حسن علیرضایی، "تردید" حسن علیرضایی، "فصل سنگ" شاهد سلطانی آزاد، "مقاومت" محمد رضا قهرمان، "سرزمین امن" مریم صحرانورد و "زمین من" احمد کاوند در این بخش حضور دارند.
جشنواره بینالمللی دفاع مقدس از 29 شهریور تا دوم مهرماه در تهران و استانهای بوشهر، کرمان، سمنان، کرمانشاه، خوزستان، خراسان شمالی و گلستان و در هشت کشور جهان (ترکیه، لبنان، سوریه، افغانستان، تاجیکستان، کره شمالی، بوسنی و هرزگوین و فنلاند) برگزار می شود
داوران آثار مستند بخش مسابقه سینمای ایران یازدهمین جشنواره فیلم دفاع مقدس معرفی شدند.
منبع " خبرگزاری مهر "
به گزارش خبرگزاری مهر، شهابالدین عادل، مهرداد اسکویی، سعید ابوطالب، محمدحسین جعفریان و مسعود فراستی آثار بخش مستند را داوری میکنند. در بخش مستند جشنواره فیلم دفاع مقدس 352 اثر رسیده که هیئت انتخاب 59 اثر را برای بخش مسابقه معرفی کرد.
انجمن سینمای جوانان ایران، سازمان فرهنگی و هنری شهرداری ایران، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، بنیاد شهید، بنیاد روایت فتح، مراکز صدا و سیما، حوزه هنری، انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس و ... از مراکز و سازمانهایی هستند که محصولات آنها در بخش مسابقه فیلمهای مستند جشنواره حضور دارند.
بنیاد فرهنگی روایت فتح، انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس، معاونت امور سینمایی و سمعی و بصری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس با همکاری سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران و سازمان صدا و سیما برگزارکنندگان این رویداد بینالمللی هستند.
جشنواره دفاع مقدس از 29 شهریور تا دوم مهرماه در ایران و چند کشور جهان برگزار میش
به گزارش خبرگزاری مهر، همزمان با برگزاری یازدهمین جشنواره بینالمللی فیلم دفاع مقدس بهترین فیلم سینمایی جشنواره به انتخاب مردم در مراسم اختتامیه این رویداد بینالمللی معرفی میشود. ستاد برگزاری جشنواره فیلم دفاع مقدس به منظور همراه شدن تماشاگران در روند ارزشیابی فیلمهای برتر جشنواره جایزهای را با عنوان فانوس خیال طراحی و پیشبینی کردند که مردم بهترین فیلم سینمایی بخش مسابقه جشنواره را انتخاب کنند.
بهترین فیلم سینمایی به انتخاب مردم ازمیان 25 فیلم سینمایی راه یافته به بخش مسابقه جشنواره انتخاب می شود. بنیاد فرهنگی روایت فتح، انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس، معاونت امور سینمایی و سمعی و بصری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بنیاد حفظ آثار و نشرارزشهای دفاع مقدس، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و سازمان صدا و سیما با همکاری مراکز مختلف از برگزارکنندگان این جشنواره هستند.
جشنواره فیلم مقاومت، انقلاب و دفاع مقدس همزمان با هفته بزرگداشت دفاع مقدس از 29 شهریور تا دوم مهرماه در تهران، هشت استان کشور
و هشت کشور جهان برگزار میشود.
منبع " خبرگزاری مهر "
فیلمنامههای اقتباسی جشنواره دفاع مقدس معرفی شدند
عناوین فیلمنامههای اقتباسی سینمایی، ویدئویی و کوتاه بخش "قلم طلایی" یازدهمین جشنواره فیلم دفاع مقدس معرفی شدند.
منبع " خبرگزاری مهر "
به گزارش خبرگزاری مهر، فیلمنامههای اقتباسی بخش سینمایی بلند جشنواره امسال عبارتند از "فانوس تربت" اکبر صفرزاده، "خاکهای نرم کوشک" مجموعه خاطرات، "حدیث عشق" عباس مرادیان، "زندگی شهید باکری" مجموعه خاطرات، "طولانیترین روز" داود نوروزی، "یک باغ پر از سوسن" ناصر آقایی، "از خلیج فارس تا سیمرغ" راضیه عزیزی، "منطق الطیر"عطار نیشابوری، "گردان ذوالجناح" داود امیریان و "رمان و چند داستان کوتاه" داود امیریان.
در این بخش همچنین فیلمنامههای "خاطرات به یاد ماندنی" امیر سائلی، "صبر آتشین" جلال خسرو شاهی، "زندانی فاو" محمد باقر مفیدی، "زندانی فاو"عماد جبار زعلان الکنعانی، "گروهبان عراقی" انتشارات سوره مهر،" فقط 12 ساعت وقت داری" بهنام بهادری، "فیلم بازگشت به آینده" رابرت زمه کیس، "فاو" منیژه حسینی مقدم، "خاطرات یک رزمنده" منیژه حسینی مقدم،"دریای ماندگار" محمد جواد اعتباری، "یک حادثه تاریخی، کبوتران حرم" نرگس خرقانی و"قمقمه کوثر" نصرالله قادری حضور دارند.
فیلمنامههای اقتباسی بخش سینمایی ویدئویی عبارتند از "ما 13 نفر بودیم" مجید کریمی، "چشم سوم" نرگس آبیار،"علمدار" پردیس کیانی، "علمدار" صفر عبدالملکی، "دوباره هابیل" بهار روحانی، "قصه هابیل و قابیل" و "ملاقات مجلس تا مجنون" محمد شاه پیری، "استاد زاده"حوزه علمیه شهید شاه آبادی، "گلهای شاه پسند" مرجان اشرفی زاده، سمیه تاجیک، علی اصغری، "کتاب دا" سیده زهرا حسینی، "پلاک، تانک، چکاوک" بهاره رضایی، ندا قاسمی و "به جای دیگر"مصطفی خرامان.
فیلمنامههای اقتباسی بخش کوتاه عبارتند از "من مسعود و مامان" فرشاد حاجی محمدی، "بازی عروس و داماد" بلقیس سلیمانی، "به سوی آزادی" راضیه بهرامی راد، "آن روزهای نامهربان" خاطرات جمع آوری شده، "یک نفس خاطره" مهدی شاداب، "خاطرات سوخته کتاب روزنامه همشهری" خاطرات یک شهید شیمیایی، "سفیر" مجتبی دهقانی، "خاطرات اسرای عراقی" مرتضی سرهنگی، "پرستوی سفید و خاکستری" رضا عفتی، لاله دشتی، "احادیت و قرآن مجید"، "سایه های رنگی باد" سهیلا بابا حیدری، "سایههای رنگی باد" علیرضا حسینی موسوی،"ننه حکیمه" مریم محمدی، "ننه حکیمه" منیر محمدی،"نریمان" جلیل یغمایی، "بچهها فرشتهاند" فریدون شیردل و"محسن ابراهیم" فریدون شیردل.
این جشنواره همزمان با هفته بزرگداشت دفاع مقدس از 29 شهریور تا دوم مهرماه در تهران، هشت استان کشور و هشت کشور جهان برگزار
میشود.